عزیز دلم
امروز رسیدگی به بچه ها آنقدر خسته ام کرده بود که نتونستم درست و حسابی باهات حرف بزنم خودتم که خیلی دیر آمدی ساعت 5 برا ناهار آمدی بعد ناهار تو و جمع کردن سفره من خوابیدم و نفهمیدم که تو کی رفتی . الان هم که باید برم سر درس عزیز اول مامان برا درساش . دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.